سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمرانیها میدانهاى مسابقت مردان است . [نهج البلاغه]
کتی

 

 

دلبر به من رسید و جفا را بهانه کرد
افکند سر به زیر و حیا را بهانه کرد
آمد به بزم و دید من تیره روز را
ننشست و رفت و تنگی جا را بهانه کرد
رفتم به مسجد از پی نظاره ی رخش
بر رو گرفت دست و دعا را بهانه کرد
آغشته بود پنجه اش از خون عاشقان
بستن به دست خویش حنا را بهانه کرد
خوش می گذشت دوش صبوحی به کوی او
بر جا نشست و شستن پا را بهانه کرد

(صبوحی)



در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمی آید بچشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته ی صبرم بمقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان بر افشانم چو شمع
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

(حافظ شیرازی)



هرگز از یاد نبردم من مدهوش تو را
تو نه آنی که توان کرد فراموش تو را
کس چه اندیشه کند وصل تو را،چون هرگز
دست اندیشه ندیدست در آغوش تو را

(مسیح کاشانی)



عشقی که رفته رفته جنون آورد،چه سود
دیوانه گشتن از نگه اولین خوش است

(مسیح کاشانی)




ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
یک سینه پر از حسرت دیدار و دگر هیچ

(مسیح کاشانی)



هرگز به گل لاله عذاری نرسیدیم
چون بلبل مستی به بهاری نرسیدیم
آن روز که کار همه می ساخت خداوند
ما دیر رسیدیم و به کاری نرسیدیم

(مسیح کاشانی)



گر تو باشی،می توان صد سال بی جان زیستن
بی تو گر صد جان بود،یک لحظه نتوان زیستن



کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کتی جون 90/12/25:: 1:57 عصر     |     () نظر